انتظار
سلام خوبين دوستاي من؟ خيلي وقت بود آپ نكرده بودم. حالا هم اومدم باهاتون كلي درد و دل كنم. هي خدا.خاله ي مامانم از كربلا برگشته بود شهرستان بعد مامان بزرگم زنگ زده بود هي حرف مي زدن و مي گفت:«علي خيلي لپ دار شده. پرنيان خيلي ملوس شده. ارسلان خيلي مرد شده. نسيم خيلي خوش رو شده ...»واي خدااااا خيلي دلم مي خواد الان اونجا مي بودم.هي خدا چرا؟ حالا يك چيز خنده دار! علي و ارسلان داشتن با هم بازي مي كردن،علي زده تو گوش ارسلان! ارسلانم رفته پيش باباش (دايي من) گفته علي منو زده و كلي گريه كرده. دايي من هم زده تو گوش علي. علي هم از داييم خجالت مي كشيده رفته زده تو گوش باباش واي خداااااا فقط چشمم به دره تا عيد برس...
نویسنده :
گلبرگ
21:44